سلام من 4هفته هست با ی اقایی اشنا شدم. ایشون متولد 72و من متولد 75 هستم. هردو تحصیل هستیم.
ایشون اول قرارمون گفت ک از دروغ بدش میاد هدفش چیه خانواده اش و ادرس خونه و محل کار خودش و پدرشو داد. من از قبل پدرشون میشناختم. ولی ما همو ب طور اتفاقی اشنا شدیم. این اقا گفتن ک من ب دلشون نشستم و قصدشون ازدواج اهل زبون بازی هم نیستن. بد یه هفته گفتن من فقط میخوام شمارو بوس کنم ازتون رابطه جنسی نمیخوام. و من بهشون گفتم هیچ اعتقادی ب رابطه جنسی قبل ازدواج ندارم ایشون هم گفتن من همچین خواسته ای از شما ندارم.
در قرار دوم منو بازور بوسیدن. منم بدش بهشون اعتراض کردم معذرت خواهی کرد گفتن دست خودشون نبود
ب من گفتن من مادرم در جریان دوستی بزارم و خودشون هم گفتن ب مادرشون گفتن. و.گفتن مادرم عکسمو دیده و پسندیده و گفتن مادرشون گفته مبخواهد منو ببینه و من گفتم چه زمانی. گفتن فعلا ک زوده یکم بگذره بد. ولی من از این میترسم ک این اقا قصدشون ازدواج نباشه من وقت انرژی ابروم پیش مادرم بره. واقعا خجالت میکشم.
ایشون در روز چند بار ب من پ میدن اصلا زنگ نمیزنن. بعضی وقتا ک انلاین نباشم زنگ میزنن.
من ازشون خوم میاد ولی دوس ندارم اویزون باشم.
دوستم ندارم باهاشون رابطه داشتم باشم بدش مشکلی برام پیش بیاد. و من چندین خواستگار دارم. موندم چکار کنم